همراز لحظه های دلتنگیم...
خنده های گرم و دلنشین تو را بر لبانت می خواهم
تقدیم به تو که یادت در فکرم و عطر تو در میان لحظه های زندگیم ماندگار است
از خدا می خواهم ذره ذره وجودم را فدای وجودت کند
بهترین صدای زنذگی من تپش قلب توست
نمیگم دلت یه رنگه،نمیگم دل تو سنگه
من میگم اگه تو باشی همه ی دنیا قشنگه
نمیگم مجنونتم من،نمیگم دیوونتم من
من میگم اگه تو باشی واسه تو یه همدمم من
نمیگم دلم اسیره،نمیگم پیش تو گیره
من میگم اگه نباشی دلم از غصه میمیره
نمیگم عاشقت هستم،نمیگم دل به تو بستم
من و تو
به حقیقت من و تو آگاهیم
هر دومون گمشده ی یک راهیم
هردو زخمی شده ی یک شلاق
هردو نفرین شده ی یک آهیم
من و تو عاشق بی تدبیریم
بی خبر از گذر تقدیریم
هیچ کس ویرانیم را حس نکرد
وسعت تنهاییم را حس نکرد
در میان خنده های تلخ من
گریه تنهاییم را حس نکرد
در هجوم لحظه های بی کسی
درد بی کس ماندنم را حس نکرد
آنکه با آغازمن مانوس بود
لحظه پایانیم را حس نکرد