به تو عادت کرده بودم ای به من نزدیک تر از من ای حضورم از تو تازه ای نگاهم از تو روشن به تو عادت کرده بودم مثل گلبرگی به شبنم مثل عاشقی به غربت مثل مجروحی به مرهم لحظه در لحظه عذابه لحظه های من بی تو تجربه کردن مرگه زندگی کردن بی تو من که در گریزم از من به تو عادت کرده بودم از سکوت و گریه شب به تو حجرت کرده بودم با گل و سنگ و ستاره از تو صحبت کرده بودم خلوت خاطره هامو با تو قسمت کرده بودم خونه لبریز سکوته خونه از خاطره خالی من پر از میل زوالم عشق من تو در چه حالی
نیمه شب آواره وبی حس وحال...درسرم سودای جامی بی زوال پرسه ای آغاز کردیم در خیال...دل به یاد آورد ایام وصال از جدایی یک دو سالی می گذشت...یک دو سال ازعمررفت وبرنگشت دل به یاد آورد اول بار را...خاطرات اولین دیدار را آن نظربازی و آن اسراررا...آن دو چشم مست آهووار را همچو رازی مبهم و سر بسته بود...چون من از تکرار او هم خسته بود آمد و هم آشیان شد با من او...هم نشین و هم زبان شد با من او دامنش شد خوابگاه خستگی...اینچنین آغاز شد دلبستگی وای از آن شب زنده داری تا سحر...وای از آن عمری که با او شد بسر مست او بودم زدنیا بی خبر...دم به دم این عشق می شد
دم به دم این عشق می شد بیشتر آمد و در خلوتم دمساز شد...گفتگوها بین ما آغاز شد
گفتی که چو خورشید زنم سوی تو پر چو ماه میکشم از پنجره سر افسوس که خورشید شدی وقت غروب اندوه که ماه شدی وقت سحر
یکی در آرزوی دیدن توست،یکی در حسرت بوسیدن توست،ولی من ساده و بی ادعایم ، تمام هستی ام خندیدن توست
میتونی نگاهم نکنی اما نمیتونی جلو چشامو بگیری . میتونی بگی دوستت ندارم اما نمیتونی بگی دوستم نداشته باش . میتونی از پیشم بری اما نمیتونی بگی دنبالم نیا . پس نگاهت میکنم ، دوستت دارم ،تا ابد به دنبالت میام
زندگی دفتری از خاطرهاست یک نفر در دل شب یک نفر در دل خاک یک نفر همدم خوشبختی هاست یک نفر همسفر سختی هاست چشم تا باز کنیم عمرمان می گذرد ما همه همسفریم پس بیایم باهم مهربونتر باشیم
به چه مانند کنم حالت چشمان ترا ؟ به غزلهای نوازشگر حافظ در شب ؟ یا به الماس سیاهی که بشویندش در جام شراب ؟ به چه مانند کنم؟؟؟
آرزومه که یه روز تو کلبه ی قشنگمون
یه شب صاف مهتابی، با دیوارای عنابی
دست بکشم رو گونه هات،خیره بشم به اون چشات
حس کنم کنارمی،تو آغوش گرم منی
سرت رو شونه هام باشه،دستات توی دستام باشه
نگات تو چشم من باشه،لبات روی لبهام باشه
از عشق هم گر بگیریم،از امروز و فرداها بگیم
با این دلهای پاکمون،یه جشن کوچیک بگیریم
بی تو، مهتابشبی، باز از آن کوچه گذشتم،
همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم،
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،
شدم آن عاشق دیوانه که بودم.
در نهانخانة جانم، گل یاد تو، درخشید
باغ صد خاطره خندید،
عطر صد خاطره پیچید:
یادم آم که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.
تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت.
من همه، محو تماشای نگاهت.
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشة ماه فروریخته در آب
شاخهها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
یادم آید، تو به من گفتی:
- ” از این عشق حذر کن!
لحظهای چند بر این آب نظر کن،
آب، آیینة عشق گذران است،
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است،
باش فردا، که دلت با دگران است!
تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن!
با تو گفتم:” حذر از عشق!؟ - ندانم
سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم،
نتوانم!
روز اول، که دل من به تمنای تو پر زد،
چون کبوتر، لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم ...“
باز گفتم که : ” تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم، نتوانم! “
اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب، نالة تلخی زد و بگریخت ...
اشک در چشم تو لرزید،
ماه بر عشق تو خندید!
یادم آید که : دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم.
نگسستم، نرمیدم.
رفت در ظلمت غم، آن شب و شبهای دگر هم،
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم،
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم ...
بی تو، اما، به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!
با سلام خدمت تمام بازدید کنندگان عزیز خوش آمدید امیدوارم تا به الان وبلاگ های گروه ما مورد رضایت و مورد استفاده ودلخواه تون بوده باشه هر کاستی از ما دیدید ببخشید ان شاالله بعد از امتحانات گروه ما فعالیتش رو به نحو احسن شروع میکنه و عیب هاش برطرف میشه تا رضایت شما عزیزان جلب بشه و از وبلاگ هامون به بهترین نحو احسن استفاده بکنین و مطالب به روز و به درد بخور باشه شما هم با نظرات پیشنهادتون و حتی انتقاداتون ما رو یاری کنید خوشحال میشویم و بهتر وبهتر از قبل در خدمت شما عزیزان هستیم برای همتون آرزوی موفقیت دارم امیدوارم همه در امتحانات خرداد و کنکور قبول بشیم برای همه دعا کنید تا آپ بعد امتحانات به خدا میسپارمتون موفق باشید
یه نیمکت تنها یه شعله خاموش
یه لحظه یک رویا منو تو در آغوش
یه یادگار از عشق رو تن درخت پیر
یه قصه ی کوتاه ای وای از این تقدیر
بگو منو کم داری بگو
بگو کمی غم داری بگو
بگو تو هم بیقراری یه لحظه آروم نداری
مث یه ابر بهاری بگو که هر شب میباری
بگو دلت برام تنگ شده
همون دلی که میگن از سنگ شده
بگو یگه طاقت نداری اشک توی چشمام بیاری
بگو منو کم داری بگو
بگو کمی غم داری بگو
بگو که نامه هامو خوندی
بگو برام دل سوزوندی
هق هق گریمو شنیدی
بگو که اشکامو دیدی
بگو دلت برام تنگ شده
همون دلی که میگن از سنگ شده
بگو یگه طاقت نداری اشک توی چشمام بیاری
بگو منو کم داری بگو
بگو کمی غم داری بگو
جواب این شعر :
یه دختر تنها یه حسرت دیدار
یه آسمون غربت یه گریه با گیتار
یه عکس رویایی تو یه آلبوم قرمز
دستم تو دست تو بدون تو هرگز
میگم تورو کم دارم میگم
میگم یه عالم غم دارم میگم
آره منم بی قرارم یه دنیا چشم انتظارم
مث چشای تو هر شب کنار عکسات بیدارم
دل منم برات تنگ شده
کی گفته دل من از سنگ شده
معلومه طاقت ندارم اشک تو رو دربیارم
میگم توروکم دارم میگم
میگم یه عالم غم دارم میگم
تمام نامه هاتو خوندم
کنار عکسات نشوندم
تک تک حرفاتو نوشتم
دل منم برات تنگ شده
کی گفته دل من از سنگ شده
معلومه طاقت ندارم اشک تو رو دربیارم
میگم توروکم دارم میگم